کلافه کرده ای مرا . . .
چرا همیشه لبخندهایت از نوشته های من زیباتر است؟
.
.
.
تنهـا برنامه اے کــه تـِکرارش
آرزوےِ هر روز مـَن استـــ
پـَخشِ زنده ےِ
نگـاهِ توستــ … هَمیـن…
.
.
.
بـه شـــوق ِ دیــــدارت …
چه آب و جـارویــی
راه انـــداخــتــه انـــد !
چشـم هـا و مـژه هـایـم …
.
.
.
زنـــدگی بهانه استـــ
من هوا را به امید
همنفسی
با تو
تنفس می کنم
.
.
.
بیا یک خط زیر قانون خط های موازی بنویسیم :
“دو خط موازی هیچوقت به هم نمی رسند اما این دلیل نمی شود همدیگر را دوست نداشته باشند”
.
.
.
تقسیم میکنم ، سهم روزهای آینده ام را …
یا در کنار تو یا در یاد تو …
.
.
.
کاش خدا سه چیز را نمی آفرید !
عشق ، غرور و دروغ ؛ چون عشق هنگام غرور به انسان دروغ می گوید …
.
.
.
من از حرارت چشمانت یخ میزنم و از سرمای نگاهت آتش میگیرم …
مردانگی های تو فیزیک را هم نابود میکند ، من را که دیگر هیچ !
.
.
.
بی خیال است ، خیلی بی خیال ؛ همان کسی که تمام خیال من است …
.
.
.
نویسنده ها “سیگار” می کشند
شاعرها “هجران”
نقاش ها “تابلو”
زندانی ها “تنهایی”
دزدها “سرک”
مریضها “درد”
بچه ها “قد”
و من برای کشیدن ، “نفسهای تو” را انتخاب می کنم …
.
.
.
کاش می گفتی دوستت دارم… قلبم می ریخت…
تکه های پازل را با هم از زمین برمیداشتیم و پازل را با هم از اول می چیدیم
و تو میدیدی که تکه گم شده اش بودی…
گر تو را با ما تعلق نیست ، ما را شوق هست / ور تو را بی ما صبوری هست ، ما را تاب نیست
.
.
.
چه باشه چه نباشه ، محبت سر جاشه / چه داری چه نداری ، تو عزیز روزگاری
.
.
.
خنده ام میگیرد
وقتی پس از مدت ها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
میگویی : دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت . . .
.
.
.
خاطره ها را رشوه میدهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید
.
.
.
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور دیگر
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور که دلت قرص شود که من هستم
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی
.
.
.
خدایا این “قسمت” رو کجا فرستادی که هر وقت نوبت من میشه ، میگن “نیست” ؟
.
.
.
با توام بی حضور تو ، بی منی با حضور من ، می بینی تا کجا وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند ؟
همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم
.
.
.
نشسته ام ، کجا ؟ کنار همان چاهی که تو برایم کندی ، عمق نامردی ات را اندازه می گیرم !
.
.
.
پنداشتی که چون ز تو بگسستم / دیگر مرا خیال تو در سر نیست
اما چه گویمت که جز این آتش / بر جان من شراره ی دیگر نیست . . .
.
.
.
دلتنگم ، برای کسی که مدتهاست بی آن که باشد ، هر لحظه زندگی اش کرده ام
.
.
.
بی هیچ صدائی می آیند
زمانی که نمی دانی
در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و…
بی هیج نشانی از دلت می گریزند
تا تمام چیزی که به یاد می آوری
حسرتی باشد به درازای زندگی
چه قدر بی رحمند رویاهـا . . .
.
.
.
برای پیش تو بودن “بلیط” لازم نیست
مرور قصه ی دل کافی ست . . .
.
.
.
با تو زیر بارانم ، چتر برای چه ؟ خیال که خیس نمی شود !
.
.
.
سهم “من” از “تو” عشق نیست ، ذوق نیست ، اشتیاق نیست
همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند !
.
.
.
دیوانه نیستم !
فقط ، فقط طوری “خاص” که دیگران نمیتوانند ، تو را “دوست” دارم
.
.
.
سلام ای طراوت همیشه ، دوست دارانت را دریاب ،
ما آن بی دلانیم که دل خود را در افق های آبی ات می جوییم !
.
.
.
درست زمانی که سرت جای دیگری گرم است ؛ دل من همینجا یخ میزند !
چه فاصله زیادی است از سر تو تا دل من . . .
.
.
.
دیکتاتور
تویی و آغوشت !
که هر بار
مرا تسلیم می کند . . . !
.
.
.
خاطره ها را رشوه میدهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید !
.
.
.
دوستی ها کمرنگ ، بی کسی ها پیداست / راست گفتی سهراب ، آدم اینجا تنهاست
خیلی وقت بود دل نوشته های دلتنگی رو آپدیت نکرده بودم
امیدوارم حال کنید با این نوشته ها و میدونم که داغ دلتون تازه میشه
گلوی آدم را
باید گاهی بتراشند
تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود
دلتنگی هایی که جایشان نه در دل
که در گلوی آدم است
دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند . . .
.
.
.
تشنه که میشوم
سرمیکشم دلتنگیت را
بغض بالا می آورم . . .
.
.
.
کافه را گرد دلتنگی گرفته
صندلی های خالی…
و فنجان هایی از تنهایی لبریز !
.
.
.
از ایـنجـا …
کـه هـسـتـم,تا انـجا کـه تو هـسـتی…
وجـب بـه وجـب..
دلـتـنـگـم…!
.
.
.
دلـــم واســه تــویـــی تنـــگ شـــده،
کــه هــیـچ وقـت نـمـی تــونــی بـفـهـمــی چــه انــدازه دلـتـنـگـم،
و چـه اندازه عــاشـقـانـه، بـــه دور از هـوس، صـادقــانه، تــو رو دوسـت دارم…
.
…
.
.
دلم براى کسى تنگ است
کسى که بى مـن ماند
کسى که با مـن نیست…
کسى که مـن
همیشه دلم برایش تنگ مى شود…
کسى که دوستش دارم…
عاشقانه…همیشه…
تا ابد…تا خودِ خداوند…
دلم براى تـو تنگ است…
.
.
.
حوصله ام برفی ست!
با یک عالمه قندیل دلتنگی,
از گوشه های دلم آویزان!
آهای!
کافی ست ” کمی “ها کنی که ” آب”شوم!
.
.
.
.
دلتنگی یعنی؛
خیره شدن به سنگ فرشی
که قدمهای تو را زیارت کرده …
محمد مهدور
.
.
.
دلتنگم و این درد کمی نیست،
که پشت هیچ خط تلفنی
صدای تو نیست . . .
دلتنگم و این درد کمی نیست
که رو برمیگردانم و
جای تو خالیست . . .
.
.
.
دلتنگی
راباید تاب بیاورم..!
باید بروم
تا دورترها
تاسرمرز فراموشی…!
هوای
این شهر
عجیب
آلوده
به نفس های
توست..!
حسین احمدخانی
.
.
.
دلتنگی ام را
به سفر گره می زنم…!
تاجاده
یاد تو را
درمن گم کند…!
راستین راد
.
.
.
دلتنگی هایــــَم را زیر بغـل زده اَم!
نشسته اَم در انتظار ِ روز های ِ مبـادا…
سهم من از تــو ،
همـین دلتنگـی ها ییست که . . .
بی دعوت می آینـد
و
خیال ِ رفتن نـدارند…
.
.
.
یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه…
بدی هاش یادت میره….
نامردیش یادت میره…
بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره…
وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره…
فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه…!
همین…
.
.
.
سفــــرے بایـכ ڪـرכ ..
تـا بہ عمـق
כل یـــڪ پیچــڪ تنہــا !
ڪہ چـرا ؟
ایـלּ چنیـלּ سـפֿـــــــــــــتـ ، بہ פֿـפּכ مے پیچـכ ..!
شایـــــכ از راز כرפּنش
بشـــــפּכ
ڪـــشـفے ڪـرכ ..
شـایـכ اפּ هــــــــم ، כلـــــ ـتـنـــــگ اســــــتـ . . ،
شـایـכ !
.
.
.
نمیدانم چرا ،
اما برایت سخت دلتنگم
در این مسلک که صورت های بی احساس بسوی قلب های ساده می تازند
من اینجا در صف مرگ شقایق ها برای رنگ چشمان تو دلتنگم . . .
.
.
.
نه یادی
نه خاطره ای
نه حرفی از تو باقی ست…!
اما من
با هرچیزی که شبیه توست
فرو می ریزم
می شکنم
دلتنگ می شوم…!!؟
راستین راد
.
.
.
اخیرا” راز تمام مرگ های مشکوک
بیماری های لاعلاج
جنـون های رایـج
شعرهای سنگین
دلتنگی است،دلتنگی است،دلتنگی است
.
.
.
آنقدر دور شدی که باید آمدنت را خواب ببینم!
خیالی نیست…
دلتنگی قصه هر شب من است،بدون آن خوابم نمی برد…
راستی…
یادت هست کجا مرا جا گذاشتی؟؟!!
من هم…
همه چیزم را…
همانجا جا گذاشتم…!
.
.
.
گاهی دیدن یک عکس دونفره تو رو یاد اون نمی ندازه !
تورو یاد خودت می ندازه …
که چقدر شاد بودی ، که چقدر خندون بودی ، که چقدر جوون بودی !
گاهی آدم ها دلشون فقط برای خودشون تنگ می شه …
دلم واسه خودم تنگه …
.
.
.
دلم تنگه . . .
برای دعا کردن واسه نیومدن معلم …
برای قرآن های اول صبح و خوندن سرود ایران اول هفته …
برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار آبی و قرمز …
برای تخته پاک کن و گچ های رنگی کنار تخته …
برای ترس از سوال معلم …
برای لیوانای آبی که فلوت داشت …
برای روزنامه دیواری درست کردن …
دلم برای همه ی دلخوشی های کودکانه تنگ شده …
اگه منتظر یه فرصت بودید تا بهش بگید دوسش دارید ، الان وقتشه
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم
…
وقتی با گفتگو مشکلتون حل نشد ؛
وقتی بحثتون به بن بست رسید ،
فقط….
بغلـــــــش کن …
دم گوشش بگو خله دوست دارم
همین کافیه !
.
.
.
دم چشمهایت گرم
با آن دوستت دارم های عاشقانه اش…
از زیر زبانت که نمیتوان حرفی کشید !
.
.
.
دوست داشتنت
اندازه ندارد
حجم نمی خواهد
وقتی تمام کشور وجودم
سرزمین حکمرانی توست . . .
.
.
.
مـَــن
کَـســـیَــــــم ﮐــﻪ
ﻭﻗﺘــــــــﯽ ﯾـﻪ نَــــــفَــــــــرو
ﺩﻭﺳــــــــــﺖ داشتـــه بــــاشَـــــــــــــم…
ﻭﺍﺳــــــﻪ ﺑــقــیــــه
ﻧﻤــــــــﺎﺯ “مِــــیِـّــــــتــــــــ”
مــــــی خــــونَــــــم
.
.
.
تو من را بهتر می شناسی
وقتی لبخند می زنم
یعنی دریاچه ای آرام در صبح ام
یعنـــــی
آنقدر دوستت دارم
که هیچ سنگریزه ای
خوشبختی ام را به هم نمی زند !
.
…
شاید بگذرم از تو اما
حسابِ لبهات
از تمامِ تو جداست
الکی ست مگر
من از آن لبها
دوستت دارم شنیده ام
.
.
.
از تو که حرف می زنم ؛
یک جور خوبی ،
…حال من بد می شود !
.
.
.
دَست هـآی تو حق ِمن اَست ,
حقم را کف ِ دستم بگُذار
.
.
.
تمام خاطره ها به “تو” ختم میشود ،
در چهار راه یاد ایستاده ای ؟!
.
.
.
بیا قرار بگذاریم هر چند شنبه
در خوابی
خیالی
…جایی
یک دلِ سیـر
هم را ببینیم
.
…
اکنون کجاست؟
چه میکند ؟
سردش نیست؟
غذا خورده است ؟
حالش خوب است ؟
همه بر وفق مراد است ؟
میپرسید چه کسی ؟
کسی که فراموشش کرده ام . . !
.
.
.
این روزها
صدای ثانیه ثانیه
فراموش شدنم را
می شنوم …
.
.
.
امروز روز آخر است..
فراموشت میکنم!
دیروز هم روز آخر بود ..
هر روز من
به بهت زدگی می گذرد..
من هر روز فراموشت می کنم..
اما چه فایده که با هر طلوع خورشید
دوباره تمام من میشوی…
مرگ هم تو را از خاطرات و ذهن من پاک نخواهد کرد..
.
.
.
انصاف نیست
رفتن آدمها با خودشون باشه
فراموش کردنشون با ما . . .
.
.
.
فراموش شدن همیشه از نبودن نیست !
گاهی از نزدیک شدن زیاد فراموش میشی … !
.
…
…
سرگرمی ام شده گرفتنِ فال حافظ و من خسته از جواب های تکراری :
“غم تمام می شود”
“غصه نخور”
“مشکلات حل می شود ”
و …
دلم می گیرد ، چرا حافظ نمی داند بی او هیچ چیز تمامی ندارد جز این زندگی ؟!
.
.
.
تــو هم تلخ بودی
تلــــخ درست مثل قطره های فلج اطفالی
که در کودکی به خوردم می دانند
غافل از اینکه این بار تلخی تــــو دلم را فلــــج کرد
.
.
.
تو را مثل قانون…
کسی رعایت نمی کند؛
چرا غمگینی دلم؟
تو را برای شکستن سرشته اند…!
.
.
.
بی پناهی یعنی
زیر آوار کسی بمانی
که
قرار بود
تکیه گاهت باشد…
.
.
.
بدترین درد اینه که ،
مخاطب های گوشیتو چک کنی
و بخوای با یکی درد و دل کنی
ولی . . .
هیچکس و پیدا نکنی . . .
.
.
.
دلت را هنـــگــامــی غم مـی گیــرد
که نــگــاهــت به دستـــانِ گـــره خورده ی
دو آدم،
خیـــره مـــی مـــاند!
.
.
.
به خـــــــدا
” دل ” آلزایمــــــــر نمی گیرد !
بفهمیــد آدمـ ها . . .
.
…
.
.
تـَـخــتـے ڪہ هـَـر شـَـبــ،
تــنــهــا؛
بــا یــاנِ کــســے روش بــخوابـے،
تـَـخــتـــ نـیسـ ــتــ…
تــابــوتــه…
.
.
.
برای کشتن کسی که توی دلت زندست باید روزی هزار بار بمیری . . .
.
.
.
اگــــــــر مـــے بــیــنــــے هــنـــــــوز تــنــهــــــام …
بـــــــﮧ خــــــاطـــــــــر عــشـــــق تــــــو نــیــســـت !!
مــن فــقـــــــط مـــــے تــــــرســـــــم ؛
مــــے تـــــــرســـــــم هـــمـــــــﮧ مــثـــــل تــــــو بـــــاشــــــنـد . . . !
.
.
.
از همان روزی که “پایت” را از زندگی ام پس کشیدی
زندگی ام دگر “پا” نگرفت . . .
.
.
.
روزهای تعطیل سخت تر میگذرند!
چون میدانم وقت داری به من بیندیشی،
اما نمی اندیشی . . !
.
.
.
چـتـرتــــ را بگــــیر . . .
چشــــــــــم های من . . .
بزرگ شده ی بارانند . .
.
.
.
” ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯼ؟ “ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻪ
ﻭﻟﯽ ” ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ” ﺧﻮﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ …
.
.
.
شـک نـدارم سـفـره ی دلـم را ڪــﮧ وا ڪـنم هـمــ ﮧ سـیـر مــے شـونـد …!
.
.
.
ﺗﻨﻬﺎ کسی که ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺑﻬﻢ ﭘﺎ ﺩﺍﺩ غم ﺑﻮﺩ
ﺍﻻﻧﻢ ﺗﺮﻳﭗ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﻴﻢ …
.
.
.
کــآش فقـــط بودی . . .
وقتی بغـــض میکردم . . .
بغلــــم میکردی و میگفتی . . .
ببینــــم چِشــآتو . . .
منـــو نیگــــآ کُن . . .
اگه گریــــه کنی قهر میکنــــم میرمــــ.. .
.
.
.
لــبــخــنــد بـــزن…!
عـــکــاس مـــدام ایــن جــمـــلــه را تــکـــرار مـــی کــنـــد…
اصـــلا بــرایـــش مـــهـــم نــیـــســـت،کـــه در وجـــودتــ…
حــتـــی یـــک بــهــانــه بــرای لــبــخــنـــد نــیـــســـتــــ…
.
.
.
مُحـــتـآج
בرڪ شُـבטּ نیســتَـم…
فَـقَطـ ـ ـ בرבمـ مے ـآیـَــב
خـَــر فَـرضـ شَـوَمـــ
.
.
.
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست ؟
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست . . .
.
.
.
ﻧﺨﺴﺖ ﺛﺎﻧﯿﻪﻫﺎ
ﮐﻤﯽ ﺑﻌﺪ
ﺩﻗﯿﻘﻪﻫﺎ
ﺳﺎﻋﺖﻫﺎ
ﺭﻭﺯﻫﺎ …
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﻪ ﻣﯽﺁﯾﯽ
ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ
ﺳﺎﻝﻫﺎﺳﺖ
ﺩﺭﺩ ﻣﯽﮐﺸﯽ ﻭُ
ﭼﯿﺰﯼ ﺣﺲ ﻧﻤﯽﮐﻨﯽ
.
.
.
گاهی دلم برای گوشهایم می سوزد
طفلکی ها سکوت را هم باید گوش کنند . . .
.
.
.
حرفها سه دسته اند :
دسته اول : گفتنی ها
دسته دوم : نوشتنی ها
و دسته سوم : قورت دادنی ها
دو تای اول سبکت می کنند ، سومی سنگینت
.
.
.
نوازشگر خوبی نبودی
سفید شده !
تار مویی را که قسم خوردی با دنیا عوضش نمیکنی . . .
.
.
.
همیشه بهت میگفتم دلم میخواد خوشحالت کنم ،
چه کنم که حالا دلیل خوشحالیت نبودن منه …
.
.
.
باشــی یــا نباشــی .. ایــن شب ســـر میشـــود !
امــا ایــن شب کجـــا و آن شب کجــــا؟!
.
.
.
اگه کسی گریه میکنه به خاطر این نیست که ضعیفه،
به خاطر اینه که واسه یه مدت طولانی قوی بوده…
.
.
.
ﺩﺭﺩﯾﻌﻨـﯽ :
ﺍﻣﺸﺒــﻢ ﻣﺜــﻞ ﺷﺒــﺎﯼ ﺩﯾﮕـﻪ
ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸـــﯽ
ﺁﻫﻨﮕــــ ﺑــﺰﺍﺭﯼ ﻭ ﺑـﺎﺯﻡ ﻓﮑــﺮ ﮐﻨــﯽ
ﺑـﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾـــﯽ ﮐــﻪ ﺑﺎﻫــﻢ ﻣﯿﺰﺩﯾــم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ خیلی همراهم بودی….
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ حتی یه نگاهش برات یه دنیا ارزش داره…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ چقدر باهم دعوا کردیم و آشتی کردیم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ کلی حرف توی دلت میمونه و نمیتونی بهش بگی…
ﺑﻪ ﺍﯾﻨـﮑـﻪ….
لعنت به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ ها….
ﻭ ﻣﺜـــﻞ ﻫﻤﯿﺸــﻪ ﭼﺸﻤــﺎﺕ بایــد ﺗﻘﺎﺻـــ ﭘﺲ ﺑـــﺪن…
ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﻣﯿﺮﻭﻡ …
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻬﺎﯾﻢ …
ﺑﺎ ﻗﻠﺐِ ﻟِﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ …
ﺑﺎ ﻏُﺮﻭﺭِ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻡ …
ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﮕﯿﺮﻡ .. ﺑﮕﯿﺮﻡ ..
ﻧﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﺰﺩﯾﮏِ ﺻﺒﺢ ﺍﺳﺖ …
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩﻡ …
ﻣﺸﺘﺮﮎِ ﻣﻮﺭﺩِ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝِ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ !!
.
.
.
”باختم” تا دلخوشت کنم ؛
بدان برگ برنده ات سادگیم نبود .. دلم بود !
.
.
.
عـــــزیزانی هستند که هیچ وقت تـــَــرکِت نمیکنن
امـــــّـــا . . .
خوب بلدن کاری کنن که خودت ،
یواش ، یواش ، پاورچین ، پاورچین ، ترکشون کنی!
.
.
.
اسباب بازیهایت را که جمع کردم
ماتم برد …
وقتی دِلـَــــم را میان آنها دیدم . . .
.
.
.
مسافر بی بدرقه من
اینقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم ،
باز به غیرت چشمانم
که آبی پشت سرت ریختند
.
…
.
.
میدانم مرد ؛
“ﻣﺠﻨﻮﻥ” ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ …
مردی از جنس خودت
“ﻟﯿﻠﯽ” ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺎﺳﯽ ﺑﻠﻨﺪ …
“ﺑﻠﻨﺪ” ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ …
.
.
.
ﺍﻭﻥ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻫﻤﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﻨﻦ…
ﺭﻓﺖ ﺳﺮﺍﻍ ﺑﻘﯿﻪ…
ﻣﻨﻢ ﻓﮑﺮﮐﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﻣﺜﻞ ﺍﻭﻧﻦ…
ﺧﻂ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺩﻭﺭﻫﻤﻪ…
.
.
.
وقتی میفهمیم قرار از دستش بدیم
دو دستی میچسبیم بهش . !
همین که مطمئن میشیم از دست دادنی نیست
شروع میکنیم به جفتک انداختن . !
.
.
.
ﺗﻮ ﺟﺎ ﺯﺩی
ﻣﻦ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ
ﺍﻭ ﺟﺎ ﮔﺮﻓﺖ
و ﻫﻤﻴﻦ یک ﺟﺎﺑﻪ ﺟﺎیی ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ . . .
.
.
.
نه تو رفتی نه من …
تمام این تنهایی به خاطر آمدن یه غریبه بود !
.
.
.
از کـِــنــارِ مــَטּ ڪہ گـُـذشــتـے
نـــگــاهــے بــیــنـداز…
بــه مـَـטּ ، بــه حـُـرم همــه بــوנכּ هــا…
فــاتـــحه اے بــفرستــ بــراے اســتخــوانهایـے
ڪہ چـــوכּ خــاکــستــرِ سـ ـ ـیــگـار
ســـالـهاستــ بـے مـَـصـرفـــ
زیــرِ خــروارهــا خــاطره خــاکـــ میــخـورند…!
.
.
.
این روزها جواب صداقت را با دروغ میدهند !
جواب محبت را با بی محبتی می دهند !
جواب با وفایی را با بی وفایی !
و جواب دوستی را با دشمنی !
چه خوب آرایه “تضاد” را به کار می برند !
.
.
.
به جان چشمانت قسم
اینبار آنچنان رفتنی ام …
که ، کاسه های آب را هم قسم دهی
نه آن روزها باز میگردند و نه من . . .
.
.
.
تـــــآ سنگـــــ نبــــآ شـــــی ….
بــتــــــ زنــدگــــی “هیــچکــس” نــخــــواهــــی شـد …
.
.
.
عشق من :
نگو بار گران بودیم و رفتیم . . .
نگو نامهربان بودیم و رفتیم . . .
اخه اینها دلیل محکمی نیست . . .
بگو با دیگران بودیم و رفتیم . . .
.
.
.
وقتی کســـــی در کنـــــــارت هست
خوب نگــــــاهش کــــن
بـــــه تمــــــــام جــــزئیــــــاتــــــــش
به لبخنـــــد بین حرف هایش
به سبــــــــک ادایـــــــــ کلمـــــــــاتــــــــش
به شیــــــــوه ی راه رفتنــــــــش، نشستنـــــــش
به چشـــــم هایش خیره شو
دست هـــــــایش را به حافظــــــه ات بسپار
گاهی آدم ها انقدر سریع میروند ،
که حسرت یک نگاه سَرسَری را هم به دلت میگذارند !