کلافه کرده ای مرا . . .
چرا همیشه لبخندهایت از نوشته های من زیباتر است؟
.
.
.
تنهـا برنامه اے کــه تـِکرارش
آرزوےِ هر روز مـَن استـــ
پـَخشِ زنده ےِ
نگـاهِ توستــ … هَمیـن…
.
.
.
بـه شـــوق ِ دیــــدارت …
چه آب و جـارویــی
راه انـــداخــتــه انـــد !
چشـم هـا و مـژه هـایـم …
.
.
.
زنـــدگی بهانه استـــ
من هوا را به امید
همنفسی
با تو
تنفس می کنم
.
.
.
بیا یک خط زیر قانون خط های موازی بنویسیم :
“دو خط موازی هیچوقت به هم نمی رسند اما این دلیل نمی شود همدیگر را دوست نداشته باشند”
.
.
.
تقسیم میکنم ، سهم روزهای آینده ام را …
یا در کنار تو یا در یاد تو …
.
.
.
کاش خدا سه چیز را نمی آفرید !
عشق ، غرور و دروغ ؛ چون عشق هنگام غرور به انسان دروغ می گوید …
.
.
.
من از حرارت چشمانت یخ میزنم و از سرمای نگاهت آتش میگیرم …
مردانگی های تو فیزیک را هم نابود میکند ، من را که دیگر هیچ !
.
.
.
بی خیال است ، خیلی بی خیال ؛ همان کسی که تمام خیال من است …
.
.
.
نویسنده ها “سیگار” می کشند
شاعرها “هجران”
نقاش ها “تابلو”
زندانی ها “تنهایی”
دزدها “سرک”
مریضها “درد”
بچه ها “قد”
و من برای کشیدن ، “نفسهای تو” را انتخاب می کنم …
.
.
.
کاش می گفتی دوستت دارم… قلبم می ریخت…
تکه های پازل را با هم از زمین برمیداشتیم و پازل را با هم از اول می چیدیم
و تو میدیدی که تکه گم شده اش بودی…
گر تو را با ما تعلق نیست ، ما را شوق هست / ور تو را بی ما صبوری هست ، ما را تاب نیست
.
.
.
چه باشه چه نباشه ، محبت سر جاشه / چه داری چه نداری ، تو عزیز روزگاری
.
.
.
خنده ام میگیرد
وقتی پس از مدت ها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
میگویی : دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت . . .
.
.
.
خاطره ها را رشوه میدهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید
.
.
.
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور دیگر
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور که دلت قرص شود که من هستم
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی
.
.
.
خدایا این “قسمت” رو کجا فرستادی که هر وقت نوبت من میشه ، میگن “نیست” ؟
.
.
.
با توام بی حضور تو ، بی منی با حضور من ، می بینی تا کجا وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند ؟
همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم
.
.
.
نشسته ام ، کجا ؟ کنار همان چاهی که تو برایم کندی ، عمق نامردی ات را اندازه می گیرم !
.
.
.
پنداشتی که چون ز تو بگسستم / دیگر مرا خیال تو در سر نیست
اما چه گویمت که جز این آتش / بر جان من شراره ی دیگر نیست . . .
.
.
.
دلتنگم ، برای کسی که مدتهاست بی آن که باشد ، هر لحظه زندگی اش کرده ام
.
.
.
بی هیچ صدائی می آیند
زمانی که نمی دانی
در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و…
بی هیج نشانی از دلت می گریزند
تا تمام چیزی که به یاد می آوری
حسرتی باشد به درازای زندگی
چه قدر بی رحمند رویاهـا . . .
.
.
.
برای پیش تو بودن “بلیط” لازم نیست
مرور قصه ی دل کافی ست . . .
.
.
.
با تو زیر بارانم ، چتر برای چه ؟ خیال که خیس نمی شود !
.
.
.
سهم “من” از “تو” عشق نیست ، ذوق نیست ، اشتیاق نیست
همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند !
.
.
.
دیوانه نیستم !
فقط ، فقط طوری “خاص” که دیگران نمیتوانند ، تو را “دوست” دارم
.
.
.
سلام ای طراوت همیشه ، دوست دارانت را دریاب ،
ما آن بی دلانیم که دل خود را در افق های آبی ات می جوییم !
.
.
.
درست زمانی که سرت جای دیگری گرم است ؛ دل من همینجا یخ میزند !
چه فاصله زیادی است از سر تو تا دل من . . .
.
.
.
دیکتاتور
تویی و آغوشت !
که هر بار
مرا تسلیم می کند . . . !
.
.
.
خاطره ها را رشوه میدهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید !
.
.
.
دوستی ها کمرنگ ، بی کسی ها پیداست / راست گفتی سهراب ، آدم اینجا تنهاست
خیلی وقت بود دل نوشته های دلتنگی رو آپدیت نکرده بودم
امیدوارم حال کنید با این نوشته ها و میدونم که داغ دلتون تازه میشه
گلوی آدم را
باید گاهی بتراشند
تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود
دلتنگی هایی که جایشان نه در دل
که در گلوی آدم است
دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند . . .
.
.
.
تشنه که میشوم
سرمیکشم دلتنگیت را
بغض بالا می آورم . . .
.
.
.
کافه را گرد دلتنگی گرفته
صندلی های خالی…
و فنجان هایی از تنهایی لبریز !
.
.
.
از ایـنجـا …
کـه هـسـتـم,تا انـجا کـه تو هـسـتی…
وجـب بـه وجـب..
دلـتـنـگـم…!
.
.
.
دلـــم واســه تــویـــی تنـــگ شـــده،
کــه هــیـچ وقـت نـمـی تــونــی بـفـهـمــی چــه انــدازه دلـتـنـگـم،
و چـه اندازه عــاشـقـانـه، بـــه دور از هـوس، صـادقــانه، تــو رو دوسـت دارم…
.
…
.
.
دلم براى کسى تنگ است
کسى که بى مـن ماند
کسى که با مـن نیست…
کسى که مـن
همیشه دلم برایش تنگ مى شود…
کسى که دوستش دارم…
عاشقانه…همیشه…
تا ابد…تا خودِ خداوند…
دلم براى تـو تنگ است…
.
.
.
حوصله ام برفی ست!
با یک عالمه قندیل دلتنگی,
از گوشه های دلم آویزان!
آهای!
کافی ست ” کمی “ها کنی که ” آب”شوم!
.
.
.
.
دلتنگی یعنی؛
خیره شدن به سنگ فرشی
که قدمهای تو را زیارت کرده …
محمد مهدور
.
.
.
دلتنگم و این درد کمی نیست،
که پشت هیچ خط تلفنی
صدای تو نیست . . .
دلتنگم و این درد کمی نیست
که رو برمیگردانم و
جای تو خالیست . . .
.
.
.
دلتنگی
راباید تاب بیاورم..!
باید بروم
تا دورترها
تاسرمرز فراموشی…!
هوای
این شهر
عجیب
آلوده
به نفس های
توست..!
حسین احمدخانی
.
.
.
دلتنگی ام را
به سفر گره می زنم…!
تاجاده
یاد تو را
درمن گم کند…!
راستین راد
.
.
.
دلتنگی هایــــَم را زیر بغـل زده اَم!
نشسته اَم در انتظار ِ روز های ِ مبـادا…
سهم من از تــو ،
همـین دلتنگـی ها ییست که . . .
بی دعوت می آینـد
و
خیال ِ رفتن نـدارند…
.
.
.
یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه…
بدی هاش یادت میره….
نامردیش یادت میره…
بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره…
وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره…
فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه…!
همین…
.
.
.
سفــــرے بایـכ ڪـرכ ..
تـا بہ عمـق
כل یـــڪ پیچــڪ تنہــا !
ڪہ چـرا ؟
ایـלּ چنیـלּ سـפֿـــــــــــــتـ ، بہ פֿـפּכ مے پیچـכ ..!
شایـــــכ از راز כرפּنش
بشـــــפּכ
ڪـــشـفے ڪـرכ ..
شـایـכ اפּ هــــــــم ، כلـــــ ـتـنـــــگ اســــــتـ . . ،
شـایـכ !
.
.
.
نمیدانم چرا ،
اما برایت سخت دلتنگم
در این مسلک که صورت های بی احساس بسوی قلب های ساده می تازند
من اینجا در صف مرگ شقایق ها برای رنگ چشمان تو دلتنگم . . .
.
.
.
نه یادی
نه خاطره ای
نه حرفی از تو باقی ست…!
اما من
با هرچیزی که شبیه توست
فرو می ریزم
می شکنم
دلتنگ می شوم…!!؟
راستین راد
.
.
.
اخیرا” راز تمام مرگ های مشکوک
بیماری های لاعلاج
جنـون های رایـج
شعرهای سنگین
دلتنگی است،دلتنگی است،دلتنگی است
.
.
.
آنقدر دور شدی که باید آمدنت را خواب ببینم!
خیالی نیست…
دلتنگی قصه هر شب من است،بدون آن خوابم نمی برد…
راستی…
یادت هست کجا مرا جا گذاشتی؟؟!!
من هم…
همه چیزم را…
همانجا جا گذاشتم…!
.
.
.
گاهی دیدن یک عکس دونفره تو رو یاد اون نمی ندازه !
تورو یاد خودت می ندازه …
که چقدر شاد بودی ، که چقدر خندون بودی ، که چقدر جوون بودی !
گاهی آدم ها دلشون فقط برای خودشون تنگ می شه …
دلم واسه خودم تنگه …
.
.
.
دلم تنگه . . .
برای دعا کردن واسه نیومدن معلم …
برای قرآن های اول صبح و خوندن سرود ایران اول هفته …
برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار آبی و قرمز …
برای تخته پاک کن و گچ های رنگی کنار تخته …
برای ترس از سوال معلم …
برای لیوانای آبی که فلوت داشت …
برای روزنامه دیواری درست کردن …
دلم برای همه ی دلخوشی های کودکانه تنگ شده …